وقاحت انسان مدرن
علی در جست و جوی همسر سابق و پسرش به تهران میآید. امیر علیرغم مشکلات خانوادگی در تلاش است تا به روش خود گرفتاری آدمهای دور و برش را حل کند.
نیما اقلیما با نخستین فیلمش نشان داد هم انتخاب سختی کرده، هم مؤلف است و در سینمای ایران شباهتی با دیگران ندارد. یک فیلم شخصی که تا حدی ضدگیشه است و پیشبینی اقبال کم به او کار دشواری نیست. از آن دسته فیلمهایی که تنها با تماشای آن بر پردۀ سینما میتوان به صناعتهایش پی برد. روایت تنهایی انسان مدرن در قالبی مدرن و سختپسند. آشنایان سینمای مدرن و دلبستگان شاعرانگی و روایت بصری فیلم، از دیدار این فیلم متضرر نخواهند شد و با سپردن خود به آن حظّ وافی خواهند برد. از سویی دیگر، دغدغهمندان جهان مدرن و تنهایی حقیقت انسان، با راه حلی که امیر پیش پایشان مینهد، به فکر فرو خواهند رفت و بر این دقیقه درنگی خواهند کرد.
در پایان دورۀ مدرن، دیگر خبری از انسانمداری و در مرکز عالم بودن او نیست. جهان مدرن جهانی است که کرۀ زمینش دیگر نقطۀ پرگار هستی نیست، بلکه سنگ تیپاخوردهای است افتاده در کنجی از کیهان ناپیداکرانه. به همان نسبت، انسانش نیز سوگلی وجود و خلیفۀ خداوندی نیست، که جزئی از همین طبیعت است و سهمی درخور همین وضعیت دارد. او همانقدر است که یک درخت، یک کوه، یک دیوار بلند.
به طریق اولی، هنر مدرن نیز سهم چندانی به انسان نمیدهد. با دانستن این نکته، درک سهمبندی خاص قابهای تصویر برایمان سادهتر میشود. پی میبریم به تماشای فیلم مدرن نشستهایم، ولی مدرنی که به پایان خود نزدیک شده و کمر به قتل خود بسته. البته که این پایان نیز خبر خوشی نیست و تنها عصیانی است علیه وضع موجود. فریادی است خاموش، گویای این پیام که من تاب این زیستن را نمیآورم. و آیا این سلوک با فطرت انسانی میخواند؟ اگر یقظه و بیداری نخستین منزل پیمودن راه حقیقت باشد و اگر صداقت را مؤلفۀ نجاتبخش این فیلم بدانیم، باتسامح، در جهان بیچارگی، چارۀ بیراهی هم نشان داده نمیشود.
امیر تنهاست. رازهایش را در خود مانند در اتاقش قفل کرده و برای نجات همنوعانش از باتلاق دورویی و کامجویی، سکوت و صدق پیش گرفته. در پس رخسار خوش آب و رنگ و بزککردۀ جامعۀ مردن، انسانی فروشکسته و ویران و ناتوان رو گرفته. این جانور دوپا با دور شدن از مقصود انسانی خود، گاه حتی به چیزی کمتر از چهارپایان بدل میشود و مناسبات انسانی خود که هیچ، غرایز نهاده شدۀ طبیعی را نیز زیر پا میگذارد. بیتعارفی و بیوقعی امیر با چنین جماعتی رسوایشان میکند و برهنگی پادشاه را همچون کودکی پاک به رخ مداحان ملال و فنای عصر حاضر میکشد. به آنان میگوید مسبب این برهنگی و سرگردانی کسی جز خودتان نیست و بزرگترین دشمن شما خودتان هستید.
شاید در نخستین نظر، امیر فیلمی غمزده و ناامید باشد، با آن ضرباهنگ آهسته و تصاویر سرد از شهر و ساختمانهای بتونی و مرگاندود. ولی اشاره به عصمت کودکانه و امیدواری به برخاستن هواپیماهای خسته، سویی از امید بر چهرۀ فیلم میتاباند.
رعایت بی حرف و حدیث قابهای فیلم، تصاویر شگفت و هولناکی به نمایش میگذارد که نمیتوان تحسینش نکرد. تدوین کاملاً در خدمت ضرباهنگ فیلم بود. در بازیگردانی عیب و نقصی به نظر نمیرسد. سکوتبازیهای دشوار میلاد کیمرام او را کاملاً برازندۀ چنین نقشی میکند. با وجود عنصر کمرنگ طنز و شیرینی، تلخیها قابل تحمل میشود. صداگذاری و موسیقی متن بر درک فضای غربتگونۀ فیلم مؤثر است و تمایل به سکوت در چنین وضعیتی را بهدرستی القا میکند. جسارت نیما اقلیما در ساخت و پرداخت امیر شایستۀ ستایش است، هرچند مطلوب سینمای بدنه نیست و شاید برای بقا او را برای یک بار هم که به گیشه نزدیک کند.
نقد کاربران
پیشنهاد می کنیم قبل از نقد راهنمای نقد را مطالعه کنید.